در
پى انتشار شماره 26ـ25 فصلنامه كه بخش موضوعى آن به موضوع (زن در قرآن)
اختصاص داشت, نامه اى از سوى يكى از خوانندگان گرامى به دست ما رسيد كه در
آن يكى از مقالات درج شده مورد نقد و اشكال قرار گرفته بود. اينك با سپاس
از اين خواننده گرامى و با اظهار آمادگى نسبت به انعكاس ديدگاه هاى
گوناگون مخاطبان گرامى مجلّه, اين نامه را بدون ويرايش درج مى كنيم. پژوهشهاى قرآنى
در مقاله فلسفه مردانه بودن
گفتمان قرآنى شماره 26 ـ 25 فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, نويسنده مقصود خطابات
مذكر در وحى الهى را توجه به مردان و مسائل مربوط به آنان عنوان نموده و
آياتى را از جمله آيه 60 سوره مباركه نور كه مى فرمايد: (و القواعد من
النساء اللاتى لايرجون نكاحاً فليس عليهنّ جناح أن يضعن ثيابهنّ…) و آيات
30 و 31 كه حكم ويژه زنان را بيان مى كند, شاهد مثال آورده كه در تمام
آيات روى سخن با مردان مؤمن است و لحن خطاب غيبت مى باشد!1 نويسنده با
مسلّم و قطعى دانستن اين امر در تحليل اين مطلب مى افزايد:
(اين نشان مى دهد كه زنان در حال سخن گفتن از رويارويى و خطاب مستقيم كنار گذاشته شده اند و روى سخن با مردان است…)2
در
حالى كه خداوند حكيم و عليم, حتى مخلوقات ريز خود همچون مورچه و كرم خاكى
و… را از نظر دور نداشته و همواره فيض وجود حق بر تمام موجودات هستى سارى
و جارى است, اين گونه سخن گفتن از مكتب وحى, ظلمى بزرگ بر ذات بارى تعالى
و اسلام و قرآن است. چگونه مى توان پذيرفت, خداوند بارى تعالى مخلوق خود
را كه خلقت آن را احسن الخالقين ناميده و اكمل موجودات هستى قرار داده,
هنگام سخن گفتن وى را كنار نهد. اين طرز فكر تنها در ديد محدود و قاصر ما
مى گنجد, و ساحت مقدس احديت از اين اهانت ها مبرّا است. اگر خداوند به
پيامبر مى فرمايد: (قل لعبادى) خطاب بر تمام بندگان خداست نه مردان, كه
اين گونه قضاوت در گفتمان قرآن, قضاوتى ظالمانه با شناختى اندك از خالق
حكيم است.
نويسنده چنان ره به افراط برده كه حتى عذابها و پاداشهاى اخروى را نيز ويژه مردان تلقى نموده و مى افزايد:
(همين
گونه در زمينه خواسته ها و اميال, وقتى به پاداشهاى اخروى نگاه مى كنيم,
آنجا كه قرآن از نعمتهاى بهشت به تفصيل سخن مى گويد, تقريباً در تمام
موارد از چيزهايى نام مى برد, كه مطابق با خواسته ها و تمايلات مردان است,
و تنها براى آنان جاذبه دارد.)
سپس آيه 58 ـ 56 سوره الرحمن را شاهد مثال آورده كه مى فرمايد:
(فيهنّ قاصرات الطرف لم يطمثهنّ إنس قبلهم و لا جانّ…)3
اگر
در ادب قرآن و عترت پيامبر و ائمه عليهم السلام تأمل نماييم, راز خطابهاى
مذكر را در اين گونه موارد و موارد ديگر در قرآن درخواهيم يافت, و آن
اينكه خداوند حكيم امور جنسى مربوط به زن را در پرده عفاف و ادب
زائدالوصفى قرارداده است. چنان كه در آيه 14 سوره آل عمران خواسته هاى زن
در پرده عفاف پوشيده نگاه داشته شده كه مى فرمايد:
(زيّن للنّاس حبّ الشهوات من النساء و البنين…)
(حبّ الشهوات) به مردان اختصاص داده شده است, در حالى كه هر دو جنس را شامل مى شود.
نويسنده با استناد به اين آيه, مراد از (الناس) در آيه را مردان دانسته و اين را از تعبير (من النساء) استنباط نموده اند.4
همچنين
در آيه 187 سوره بقره و آياتى ديگر از اين قبيل, به همين علت, زن را به
طور مستقيم مورد خطاب واقع نشده است, در حالى كه لزوماً شامل حال زن مى
شود و كليت دستور و عموميت آن براى زن و مرد روشن است. چنانچه در آيه
مذكور مى فرمايد:
(أحلّ لكم لية الصيام الرّفث إلى نسائكم)
براى شما مردان نزديكى با زنان در شب ماه رمضان حلال شد.
همچنين در همين آيه مى فرمايد:
(ولاتباشروهنّ و أنتم عاكفون فى المساجد).
وقتى در مساجد معتكف هستيد با زنان مباشرت نكنيد.
كلمات (الرّفث) و (لاتباشروهنّ) اشاره اى غيرمستقيم است.
نيز در آيه 43 سوره نساء خطاب به مردان مى فرمايد:
(يا
ايها الذين آمنوا لاتقربوا الصلوة و أنتم سكاري… و إن كنتم مرضى أو على
سفر أو جاء أحد منكم من الغائط أو لامستم النساء فلم تجدوا ماءً فتيمّموا
صعيداً طيّباً).
دستور آياتى ازاين قبيل شامل زن مى شود, اما خداوند
حكيم با رعايت حجب و حياى ذاتى زنان, اخلاق و لفافه عفت و ادب را با ايجاز
سخن درآميخته است تا مسلمانان نيز به اين ادب تمسك جويند.
حتى در بيان
پاداشهاى بهشتى نيز اين ادب رعايت شده است, كه از زنان بهشتى يادشده است,
درحالى كه ازواج در بهشت هم وجود دارد, كه شامل زن و مرد مؤمن مى شود و
(زوّجناهم بحور عين) در چند آيه تكرار شده است.
در آيات ديگرى صفات
زنان بهشتى بيان شده است, ولى از صفات مردان بهشتى كه شوهران اين زنان
هستند, سخنى به ميان نيامده است. تنها از خدمتكاران مجالس پذيرايى بهشتيان
با كلمات غلمان و ولدان و پسران زيباروى و نيكوخوى وجاودانه نام برده شده
است.
در آيه 24 سوره طور, غلمان به لؤلؤ مكنون تشبيه شده اند و در آيه
هاى 24 ـ 21 سوره واقعه حور عين به لؤلؤ مكنون تشبيه شده اند , بنابراين
حور عين زنان و شوهران در بهشت اند.5
در ادامه مقاله, آيات متعددى در
ارزش صالحان و عمل صالح و پاداش اخروى و طرف خطاب قرار گرفتن برخى زنان;
همچون مريم و همسر فرعون و ملكه سبا آورده شده كه موارد اندك تلقى نموده
اند, نشانگر توجه و عنايت خداوند بر خواسته ها و تمايلات زنان همچون مردان
عنوان نموده اند كه با مطالب صدر مقاله متناقض مى باشد.
نويسنده در
ادامه بحث, چهار مورد را به عنوان مدخل بحث, خارج از بحث نوشتار خود
دانسته و دليل مستند و مستدلّى بر اين اخراج ارائه ننموده اند. جهت رعايت
اختصار به برخى از اين موارد اشاره مى شود:
مورد دوم از اين موارد,
استعمال واژه هاى مذكر در مورد خداوند يا فرشتگان است كه مذكر بودن اين
واژه ها را نظر به جنبه لفظى يا امرى قراردادى عنوان نموده6 و اشاره نكرده
اند كه چرا اين جنبه ها را در تمام واژه هاى مذكر نمى توانيم جارى نماييم!
و نيز در واژه هايى مانند الناس و الانسان و ضماير معمولى مفهوم عموميت را
پذيرفته اند, در حالى كه طبق قواعد عربى ضمير مذكر سه گونه استعمال دارد:
مذكر و مؤنث باهم, نه مذكر و نه مؤنث (درباره خدا و فرشتگان), مذكر در
مورد مرد.
در مورد سوم, پس از توضيح ادبيات سخن گفتن, مبنى بر ارجاع
ضماير و اشارات تابع به جمله اصلى و… به آيه 6 سوره مائده (يا ايها الذين
آمنوا إذا قمتم إلى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و أيديكم الى المرافق و امسحوا
بروؤسكم…) استناد نموده اند كه مراد از ايها الذين آمنوا را نمى دانيم,
وقتى جمله بعدى (وإن كنتم مرضى أو على سفر أو جاء أحد منكم من الغائط أو
لامستم النساء فلم تجدوا ماءً فتيمّموا) را مى بينيم, به لحاظ تركيب
(لامستم النساء) مى فهميم كه نهاد گزاره اصلى از نظر مفهومى تنها مردان را
شامل مى شود7!
نويسنده محترم پس از كشف اين مهم در قرن چهاردهم پس از
ظهور اسلام, تكليف را متوجه مردان نموده و از جانب خود, زنان را از تكليف
مذكور كه در دو آيه تكرار شده است معاف نموده است, در حالى كه شموليت زن و
مرد, در اين آيه و آياتى از اين قبيل امرى بديهى است!
نويسنده اين گونه
توضيح و تبيين دو سويه را بر پايه پيوند معنوى و تناسب منطقى و عرفى جملات
و گزاره ها به عنوان ابهام زدايى بر مبناى بافت زبانى يا هم بافت در زبان
شناسى امروز ياد نموده اند, كه مى تواند در سطح كلان و فراتر از يك واژه
يعنى در سطح جريان شناسى كاربرد داشته باشد, و ادعا نموده اند خطابات قوم
بنى اسرائيل را به همين روش با تحليل گفتار و رفتارهاى آنان مى توان تعيين
نمود كه مردان مقصود بودند يا زنان… ! نويسنده نوشتار خود را تنها يك بحث
زبانى دانسته كه به بحث كلامى يا اخلاقى نظر ندارد!
اگر برخى از خطابات قرآن را مردانه بدانيم, بايد ابتدا به سؤالات زير پاسخ دهيم:
1.
چرا خداوند حكيم و عليم, نيمى از مخلوقات خود را كه بر روى نيم ديگر اثر
تربيتى عميق و پايدار دارد و خود آن را احسن الخالقين ناميده است مورد
خطاب مستقيم قرار نداده است؟ چگونه با عدل و حكمت و خالقيت خدا سازگار است؟
2.
در صورتى كه خطابات قرآن را مردانه بدانيم, بايد زنان را غير از موارد
واژه هاى مؤنث, از دائره وظايف و حقوق شرعى و اخلاقى و مجازات دنيوى و
اخروى مطرح در قرآن خارج بدانيم; زيرا وجوب امر تنها به مورد خطاب واجب مى
شود نه همه افراد.
3. اگر اسلام, مكتب انسان ساز جهانى و همگانى است,
مردانه بودن گفتمان قرآن چگونه با اين امر سازگار بوده و قابل توجيه است
مگر اينكه زنان را از دائره انسانها خارج بدانيم!
4. جاودانه بودن قرآن
حاكى از آن است كه مختص زمان خاصى نبوده, بنابراين نمى توان, فعّال بودن
مردان در صحنه اجتماعى را بر مردانه بودن خطابها دليل آورد; چرا كه ميزان
فعاليت زنان صدر اسلام با عصر حاضر قابل قياس نيست, و در آينده نيز مسلماً
نخواهد بود.
بنابراين ميزان فعاليت زنان و مردان را نمى توان فلسفه
خطابات قرآن قرار داد, زيرا اگر جامعه, امكان فعاليت گسترده زنان را در
امور اقتصادى و… فراهم نكرده, ولى در آيات به طور صريح استقلال و فعاليت
اقتصادى زن بيان شده است, آيا مى توان ضعف عملكرد مسلمانان را متوجه خطاب
هاى قرآن نمود! تعاليم كتاب آسمانى قرآن فراتر از زمان و مكان است و نمى
تواند تنها جامعه زمان نزول را در نظر دارد.
5. آيا نبايد ابتدا بود يا
نبود مسأله اى محرز گردد, تا بعد بتوانيم فلسفه وجود يا عدم آن را جست وجو
نماييم؟ آيا اصل مسأله مردانه بودن گفتمان قرآن صحت داشته و قابل طرح است
كه ما دنبال فلسفه آن باشيم!
6. آيا ما اصول و فرهنگ حاكم بر قرآن را درست شناخته ايم كه جوياى فلسفه گفتمان هاى قرآنى هستيم؟
7.
اگر خطابهاى قرآن مردانه هست, اين مسأله چگونه با ارزشها و كمالات مطرح در
قرآن قابل توجيه است؟ آيا مى توان در تبيين فلسفه گفتمان هاى قرآنى اين دو
مسأله را كه اساس و بستر كليه تعاليم اسلام هستند ناديده گرفت و تنها به
بحث زبان شناختى در قرآن پرداخت!
در خاتمه لازم به يادآورى است كه براى
ورود در صف پر افتخار مبلغان دين بايد خدا را با علوم عقلى و شهود و ايمان
برخاسته از عمل صالح شناخت. آن سان كه خدا به خدايى شناخته گردد, دستورات
و خواست او نيز به درستى شناخته شده, درك صحيح از مكتب وحيانى پيدا خواهد
شد.
وظيفه مبلّغ دين تنها تبليغ دين اسلام متصل به وحى است. اشاعه
افكار و سليقه هاى شخصى راه را بر اشاعه تثبيت افكار وارداتى كه همواره
وجود داشته است از جمله فمنيسم باز گذاشته و خرده گيران مغرض را گستاخ تر
مى گرداند. از رهگذر اين گونه نوشتارهاست كه فمنيست هاى غربى در صدد ايجاد
خداى زنانه براى زنان هستند.8
1. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, دفترتبليغات اسلامى خراسان, شماره 26 ـ 25, صفحه 113.
2 همان.
3. همان, 114.
4. همان, 121.
5. محمودى, عباسعلى, حورى كيست,56.
6. فصلنامه پژوهش هاى قرآنى شماره 26 ـ 25, صفحه 115.
7. همان, ص 116.
8. لجت, جان, پنجاه متفكر بزرگ معاصر, ترجمه محسن حكيمى, 246.